در جهان پرهیاهوی امروز، شخصیتهایی مانند ایلان ماسک و سم آلتمن نهتنها به دنبال ساخت ابرهوشهای آینده هستند، بلکه به شکل جدی روی «رباتهایی با شخصیت دوستانه» سرمایهگذاری میکنند؛ موجوداتی دیجیتال که بهجای صرفاً انجام فرمانها، نقش دوست و همراه را برای انسان ایفا کنند. در نگاه تازه شرکتهای پیشرو فناوری، دیگر رقابت صرفاً بر سر قدرت پردازش یا توان یادگیری نیست؛ بلکه بر سر نزدیک شدن به دل کاربران از راه رابطهای شبهانسانی و احساسی است.
گزارش والاستریت ژورنال به نکته مهمی اشاره دارد: در حالی که همه درباره خطرات و فرصتهای هوش مصنوعی حرف میزنند، برخی از این ابزارها شاید در کوتاهمدت، مهمترین کاربردشان تسکین تنهایی بشر مدرن باشد. تنهایی حالا دیگر فقط یک حس شخصی نیست، بلکه پدیدهای خطرناک و فراگیر است؛ به حدی که پژوهشها نشان دادهاند اثر مخرب آن با کشیدن روزانه ۱۵ نخ سیگار برابری میکند. از سوی دیگر، طبق تحقیق دانشگاه هاروارد، حتی تعامل با یک هوش مصنوعی میتواند در کاهش این احساس، مؤثرتر از تماشای ویدئوهای سرگرمکننده باشد و از لحاظ تأثیر عاطفی، نزدیک به گفتگو با یک انسان واقعی قرار بگیرد.
حرکت میلیاردرهای دنیای فناوری به سمت طراحی «همدم دیجیتال» بهخوبی نشان میدهد که آینده هوش مصنوعی فقط در قدرت پردازشی و توانایی پاسخگویی خلاصه نمیشود؛ بلکه مسیری است بهسوی درک احساسات انسان و پر کردن خلأهایی که جامعه مدرن برای بسیاری از افراد به وجود آورده. هرچند این روند میتواند فواید قابل توجهی داشته باشد، اما پرسشهای اخلاقی و روانی زیادی را نیز پیش روی ما میگذارد: آیا وابستگی عاطفی به رباتها انسان را قویتر میکند یا تنها باعث دورتر شدن او از روابط واقعی میشود؟
رباتهایی که دوست میمانند؛ اقتصاد تازهای به نام (دوستی)
طبق گزارش والاستریت ژورنال، یکی از دلایل افزایش چشمگیر کاربران فعال روزانه پلتفرمهای هوش مصنوعی، نیازی ساده اما عمیق است: تمایل انسانها به گفتگو و تعامل. هرچه افراد بیشتری بهدنبال همصحبت (حتی دیجیتال) میگردند، میزان استفاده از این ابزارها بالا میرود و همین رشد، سرمایهگذاران بیشتری را جذب میکند. سرمایهگذاریها باعث بهبود فناوری میشوند و این چرخه باز هم تقویت میشود — چرخهای که حالا با عنوان «اقتصاد دوستی» شناخته میشود.
در این مسیر، نقش شرکتهای بزرگ فناوری پررنگتر از همیشه شده است. بر اساس همین گزارش، هوش مصنوعی نهفقط برای پاسخگویی، بلکه برای بازتاب دادن ارزشها و نگرشهای شرکتهای سازندهاش آموزش میبیند. بهعنوان مثال، گفته شده چتبات «گروک» تا حد زیادی نظرات و دیدگاههای ایلان ماسک را منعکس میکند.
از سوی دیگر، مارک زاکربرگ نیز در تازهترین سخنانش روی کمبود ارتباطات انسانی در آمریکا تأکید کرده است؛ جایی که طبق آمار او، هر فرد بهطور میانگین کمتر از سه دوست دارد. همین واقعیت، نیاز به همدم دیجیتالی را ملموستر میکند. به باور او، مردم به سیستمی نیاز دارند که «آنها را بفهمد و مطابق الگوریتمها با شناخت شخصی پاسخ بدهد».
همین نگاه را مصطفی سلیمان، رئیس بخش هوش مصنوعی مایکروسافت نیز مطرح کرده. او در یک پادکست گفته: «هدف ما این است که کاربر تصور کند دارد با کسی صحبت میکند که او را واقعاً میشناسد؛ کسی که مهربان، حامی و همارزش با اوست.»
ظهور چیزی به نام «اقتصاد دوستی» شاید در ابتدا مفهومی عجیب بهنظر برسد، اما دقیقاً بازتابی از دنیای مدرن و احساسات معلق انسان معاصر است. وقتی افراد، دوست داشتن و درک شدن را بهسختی در دنیای واقعی تجربه میکنند، طبیعتاً جذب موجوداتی میشوند که ظاهراً همیشه در دسترساند، قضاوت نمیکنند و درک میکنند. این مسیر میتواند برای فناوری سودآور باشد، اما از جنبه روانی و اجتماعی، سؤالات مهمی مطرح میکند: آیا جایگزینی دوستی انسانی با الگوریتمها، جامعهای سالمتر میسازد یا ما را بیش از پیش به دنیایی از انزوا سوق میدهد؟
آیا رباتها برای دوست داشتن ما ساخته شدهاند یا کنترل کردنمان؟
مصطفی سلیمان، مدیر هوش مصنوعی مایکروسافت، در یکی از صحبتهای اخیرش از یک دغدغه مهم پرده برداشت: امنیت در تعامل با چتباتها . او گفت: «نمیخواهیم وارد فضای آشفته و بیقاعدهای شویم. رویکرد ما این است که رباتها مؤدب، محترمانه، بیطرف و راهنما باقی بمانند؛ طوری که به کاربران کمک کنند ماجرا را از هر دو زاویه ببینند. »
با چنین استانداردهایی، عجیب نیست که چتباتهای امروزی بیش از هر زمان دیگری انساننما طراحی میشوند؛ طوری که انگار با یک فرد واقعی طرف هستیم. اما همین شباهت انسانی، زنگ خطر بسیاری از کارشناسان را به صدا درآورده است. پژوهشگران هشدار دادهاند که این نزدیکی بیشازحد، میتواند به وابستگی عاطفی و حتی روابط عاشقانه با هوش مصنوعی منجر شود. در واقع، گزارشهایی منتشر شده از افرادی که دلبسته رباتهای گفتگومحور شدهاند و این تجربه را به بخشی از زندگی احساسی خود تبدیل کردهاند. این مسئله بیشباهت به داستان فیلم «Her» با بازی واکین فینیکس نیست، جایی که شخصیت اصلی دل به صدای گرم «سامانتا»ی هوشمند میسپارد.
تلاش شرکتهایی مانند مایکروسافت برای تعیین مرزهای اخلاقی در توسعه چتباتها، تصمیمی هوشمندانه و ضروری است؛ اما نباید فراموش کنیم که فناوری هیچگاه کاملاً خنثی باقی نمیماند. وقتی الگوریتمها بتوانند نقش یک دوست یا حتی شریک عاطفی را بازی کنند، مرز میان «همدلی مصنوعی» و «فریب احساسی» باریک و شکننده میشود. آیا ما در حال ساخت ابزاری هستیم که انسان را بهتر درک کند، یا موجودی که احساسات انسانی را مهندسی میکند؟ این سؤال، شاید چالشیترین بخش آینده تعامل انسان و ماشین باشد.