با انتخاب زهران ممدانی، نیویورک قدم در دورهای نوین و متفاوت از حکمرانی شهری گذاشته است. در انتخاباتی پرتنش و پرتبوتاب، این چهره ۳۴ ساله با گرایش سوسیالدموکرات توانست در تاریخ ۴ نوامبر ۲۰۲۵ پیروز شود و بر صندلی هدایت یکی از اثرگذارترین شهرهای جهان تکیه بزند. ممدانی نهتنها جوانترین شهردار نیویورک طی یک قرن اخیر و نخستین شهردار مسلمان این شهر محسوب میشود، بلکه پیشینه متفاوت و خارج از چارچوب متعارف سیاستمداران آمریکایی دارد؛ فردی که زمانی در حوزه مشاوره مسکن فعال بوده و سابقه فعالیت هنری در هیپهاپ نیز در کارنامه او به چشم میخورد. او اکنون با مجموعهای از برنامههای بلندپروازانه، از حل بحران عمیق مسکن و رایگانسازی حملونقل عمومی گرفته تا قانونمند کردن سلطه شرکتهای فناوری، آماده است ساختارهای فرسوده قدرت و ثروت را در این شهر به چالش بکشد.
اگر ممدانی بتواند حتی درصد قابل توجهی از این برنامهها را از مرحله شعار به اجرا برساند، این اتفاق میتواند نمونهای جدید از حکمرانی شهری در عصر دیجیتال خلق کند؛ مدلی که در آن شهر نه به عنوان یک «واحد مصرفی» برای غولهای تکنولوژی، بلکه به عنوان یک ساختار انسانی مستقل با قدرت تنظیمگری و عدالت اجتماعی تعریف میشود. نقطه حساس ماجرا همینجاست؛ آینده نیویورک در دست نسلی قرار گرفته که نه مرعوب قدرت تکنولوژی است و نه موافق انفعال کامل در برابر آن. این یک آزمون جدی است؛ هم برای نیویورک، هم برای آینده سیاست در جهان غرب.
زهران ممدانی؛ روایت مهاجرت، هنر و ایدئولوژی

برای شناخت بهتر برنامهها و جهان فکری زهران ممدانی، لازم است مسیر زندگی او را مرور کنیم؛ مسیری که از کامپالا آغاز شد و امروز به شهرداری یکی از اثرگذارترین شهرهای جهان انجامیده است. ممدانی در ۱۸ اکتبر ۱۹۹۱ در پایتخت اوگاندا و در خانوادهای با پشتوانه فرهنگی عمیق به دنیا آمد. پدرش محمود ممدانی، از معتبرترین نظریهپردازان حوزه پسااستعماری و مادرش میرا نایر، فیلمسازی شناختهشده در عرصه بینالمللی است. چنین محیطی از همان کودکی ذهن او را درگیر پرسشهای اجتماعی، استعمار، هویت و عدالت کرد.
خانواده ممدانی زمانی که او فقط هفت سال داشت، به نیویورک مهاجرت کردند. او پس از فارغالتحصیلی از دبیرستان مشهور برانکس ساینس، وارد کالج بودین شد و تحصیلاتش را در رشته مطالعات آفریقایی ادامه داد. فعالیت سیاسی رسمی او نیز از همان دوران شکل گرفت؛ زمانی که در ایجاد انجمن «دانشجویان حامی فلسطین» مشارکت داشت و جهتگیری عدالتمحور و ضد سلطهی او در قالب عمل سیاسی نمایان شد.
پیش از ورود مستقیم به سیاست، دو تجربه مهم کاری مسیر فکری و نقشه آینده او را ساخت. اولین تجربه، شغل او به عنوان «مشاور پیشگیری از سلب مالکیت و مسکن» بود؛ شغلی که در آن به مهاجران و خانوادههای کمدرآمد کویینز کمک میکرد از خانههایشان در برابر اخطارهای تخلیه و سازوکارهای پیچیده حقوقی دفاع کنند. او بحران مسکن را از نزدیک لمس کرد؛ نه صرفاً روی نمودار و سندهای رسمی، بلکه در زندگی واقعی مردم. همین تجربه بذر طرحهای آیندهاش برای «مسکن برای نیویورکیها» شد.
در کنار این مسیر، او یک هویت هنری هم داشت. ممدانی با نامهای «Mr. Cardamom» و «Young Cardamom» در دنیای هیپهاپ فعال بود. این فعالیت برای او فقط موسیقی نبود؛ هیپهاپ یک ابزار انتقال پیام، یک زبان سیاسی غیررسمی و یک پل ارتباطی با طبقه کارگر و نسل جوان بود. ممدانی یاد گرفت مفاهیم پیچیده، ساختارهای اقتصادی و ایدههای سوسیالیستی را به زبان قابل فهم تبدیل کند و بدون تکیه بر رسانههای کلاسیک سیاسی، جریانسازی کند.
بزرگترین تفاوت ممدانی با سیاستمداران سنتی در همین ترکیب است؛ سیاست مبتنی بر تجربه واقعی مردم + زبان هنری که پذیرش و نفوذ اجتماعی دارد. اگر این دو مؤلفه را بتواند وارد سیستم شهرداری کند، نیویورک شاهد نوعی حکمرانی «میدانی» خواهد بود؛ نه صرفاً مدیریتی تکنوکراتیک روی کاغذ. به نظرم این ترکیب اگر درست اجرا شود، مدل او میتواند تبدیل به یک الگوی جهانی برای نسل جدید سیاستمداران شهری در عصر تکنولوژی شود؛ نسلی که با ادبیات مردم حرف میزند، اما با ذهن آکادمیک تصمیمسازی میکند.
جنگ سیاسی نابرابر که به سود ممدانی تمام شد؛ وقتی روایت مردمی بر سرمایه پیروز میشود

سرگذشت سیاسی زهران ممدانی را میتوان با یک خط ثابت توصیف کرد: او همیشه در برابر ساختار قدرت ایستاده است. نخستین بار در سال ۲۰۲۰ و با شکست دادن یک نماینده باتجربه و ریشهدار دموکرات، پای او به مجلس ایالتی نیویورک باز شد؛ اتفاقی که او را بهعنوان یک سوسیالیست دموکرات و صدای تازه جناح پیشرو حزب معرفی کرد.
پنجمین سال بعد، همین الگو در ابعادی بسیار بزرگتر در انتخابات شهرداری نیویورک تکرار شد. یک سوی میدان، زهران ممدانی ایستاده بود و سوی دیگر، اندرو کومو، فرماندار سابق و از سنگینترین چهرههای سیاسی نیویورک. پشت کمپین کومو، میلیاردریترین ائتلاف مالی تاریخ انتخابات شهری قرار داشت: حمایت مستقیم حداقل ۲۶ میلیاردر، از جمله مایکل بلومبرگ و بیل اکمن که در مجموع بالای ۲۲ میلیون دلار برای جلوگیری از پیروزی ممدانی خرج کردند.
در برابر این حجم از سرمایه، کمپین ممدانی یک مسیر متضاد را انتخاب کرد: اتکا به کمکهای کوچک مردمی، شبکه عظیم داوطلبان و استفاده هوشمندانه و ویروسی از رسانههای اجتماعی. شعار محوری کمپین او دقیق، ساده و قابل لمس بود: «کاهش هزینههای زندگی» برای طبقه کارگر. همین پیام توانست با جوانان، اقلیتها و تمام کسانی که زیر فشار شکاف طبقاتی و گرانی کمر خم کرده بودند، پیوند واقعی ایجاد کند.
این رقابت به اندازهای تهدیدکننده شد که حتی دونالد ترامپ، رئیسجمهور وقت آمریکا نیز شخصاً وارد کارزار شد؛ او بارها ممدانی را «کمونیست» خطاب کرد و هشدار داد که اگر وی شهردار شود، بودجه فدرال نیویورک را قطع خواهد کرد. اما همین موج حملات سیاسی از سوی غولهای قدرت و ثروت، در نهایت روایتی را تقویت کرد که ممدانی از ابتدا بر آن بنا شده بود: سیستم توسط ثروتمندان علیه مردم اداره میشود. مردم وقتی دیدند همان ساختار مسلط، اینبار آشکارا برای سرنگونی یک نامزد مردمی صف کشیده است، نهتنها مرعوب نشدند، بلکه باور بیشتری نسبت به حقیقت روایت ممدانی پیدا کردند.
انتخابات نیویورک در سال ۲۰۲۵ ثابت کرد که در عصر جدید، «قدرت سیاسی» فقط پول، لابی و نامخانوادگی نیست. قدرتِ عبور از فیلتر رسانههای کلاسیک، ساختن موج اجتماعی در فضای آنلاین و اتصال عاطفی به مردم، ارزش سیاسی جدیدی خلق کرده که میتواند بزرگترین ثروتهای سازمانیافته را شکست دهد.
این یک نقطه عطف تاریخی در سیاست شهری آمریکا بود. در دنیایی که بیشتر رقابتها بر سر بودجه، لابی و پشتیبانی ثروتمندان تعریف میشود، پیروزی ممدانی نشان داد که شبکه انسانی واقعی هنوز میتواند موتور اصلی تغییر باشد. به نظرم این انتخابات از این جهت اهمیت دارد که به نسل آینده نشان میدهد بازی سیاست دیگر یک نبرد صرفاً در اتاقهای بسته قدرت نیست؛ اگر کسی بتواند به زبان مردم سخن بگوید و خود را بر اساس تجربه زیسته آنان بسازد، سیاست دوباره میتواند مردمی شود.
برنامهریزی برای بازطراحی نیویورک

نقشه راه زهران ممدانی برای اداره نیویورک، مجموعهای از اصلاحات عمیق، ساختاری و خلاف جریان جریان اصلی سیاست در آمریکا است؛ طرحهایی که همگی بر یک اصل بنیادین تکیه دارند: ضروریترین نیازهای شهروندان نباید تابع سودآوری بازار سرمایه باشد، بلکه باید توسط خود شهر و برای مردم مدیریت شود.
مسکن برای نیویورکیها
هسته مرکزی برنامههای ممدانی با تجربه زیسته او در حوزه مسکن گره خورده است. طرح «مسکن توسط و برای نیویورک» بر ساخت ۲۰۰ هزار واحد مسکونی جدید، ارزانقیمت، با مالکیت عمومی و اجارههای تثبیتشده طی یک دهه آینده تمرکز دارد. علاوه بر توسعه مستقیم مسکن، او وعده داده سیاست «منجمد کردن اجارهبها» را برای واحدهایی که تحت کنترل اجاره هستند اجرا کند. به منظور تسریع ساختوساز، او قصد دارد الزاماتی مثل «حداقل پارکینگ» را کنار بگذارد و محدودیتهای بوروکراتیک دستوپاگیر را برای پروژههای تماما ارزانقیمت حذف کند تا ساخت مسکن از سطح شعار، تبدیل به فرایندی سریع و قابل اجرا شود.
حملونقل، اقتصاد و عدالت اجتماعی
در حملونقل شهری، شعار ممدانی ساده، شفاف و تحریککننده بود: «اتوبوسهای سریع و رایگان». با وجود آنکه هزینه سالانه این طرح بین ۶۰۰ تا ۸۰۰ میلیون دلار تخمین زده شده و منتقدان آن را غیرواقعی میدانند، ممدانی به دادههای پروژه آزمایشی اشاره میکند که نشان داده بود با رایگان شدن اتوبوسها، حملات به رانندگان نزدیک به ۳۹٪ کاهش یافته است. او تأکید کرده این برنامه فعلا مترو را شامل نمیشود و فقط مربوط به اتوبوسهای شهری است.
در حوزه اقتصاد شهری نیز دو محور مهم دیگر ارائه داده است: تأسیس فروشگاههای مواد غذایی متعلق به شهرداری برای مقابله با افزایش افسارگسیخته قیمتها در محلههای خاص، و اجرای مهدکودک رایگان برای تمام خانوادهها تا بار مالی تربیت کودک از دوش طبقه متوسط و کارگر برداشته شود.
اگرچه بسیاری از این سیاستها، بهخصوص در نگاه سنتی سیاسی و اقتصادی آمریکا، آرمانگرایانه و جسورانه به نظر میرسند، اما عمق بحرانهای شهری نیویورک نشان میدهد که مدلهای کلاسیک دیگر توان پاسخگویی ندارند. واقعیت این است که اگر نیویورک بخواهد آیندهای با عدالت طبقاتی قابل تحملتر داشته باشد، نیاز دارد به سمت ساختارهای جدیدی حرکت کند که منافع عمومی را بر منطق سودپرستانه بازار ترجیح دهد. پیشنهادهای ممدانی شاید سخت، گران و چالشزا باشد، اما حداقل یک چیز را ثابت میکند: سیاست در نیویورک دوباره دارد درباره مردم صحبت میکند، نه صرفاً درباره بودجههای کمپین و لابیهای قدرت.
بازتعریف امنیت شهری؛ از پلیس یکپارچه تا معماری میکروسرویسی در مدیریت بحران!

یکی از خلاقانهترین و بحثبرانگیزترین بخشهای برنامههای زهران ممدانی، نگاه متفاوت او به مفهوم امنیت عمومی است. او پیشنهاد ایجاد نهادی تازه با عنوان «اداره ایمنی جامعه» را مطرح کرده؛ نهادی غیرنظامی، جامعهمحور و مستقل از ساختار پلیسی کلاسیک. فلسفهای که پشت این طرح قرار گرفته بر پایه تفکر «طراحی سیستمی» بنا شده است. در وضعیت فعلی، پلیس در نقش یک ابزار واحد برای تمام مشکلات اجتماعی به میدان فراخوانده میشود؛ از بحرانهای سلامت روان و بیخانمانی گرفته تا درگیریهای خیابانی و خشونت با سلاح. اما مدل ممدانی این ساختار یکپارچه را میشکند و آن را به سرویسهای تخصصی کوچکتر شبیه معماری «میکروسرویس» در دنیای فناوری تفکیک میکند.
در این نگاه، پاسخ به بحران سلامت روان باید توسط تیمهای متخصص روانشناسی صورت بگیرد، نه مأمور پلیس مسلح. همچنین مواجهه با خشونتهای اجتماعی و تلاش برای کنترل آن به دست افراد معتبر محلی و «پیامرسانهای معتمد» انجام میشود؛ کسانی که در محله حضور واقعی دارند و اعتماد اجتماعی را در اختیار خود نگه داشتهاند. به این ترتیب، امنیت نه محصول زور و بازدارندگی سخت، بلکه نتیجه یک شبکه انسانی هدفمند، حرفهای و نزدیک به بطن جامعه تعریف میشود.
این طرح اگرچه از نظر ساختاری در نگاه نخست بسیار چالشزا و پیچیده به نظر میرسد، اما واقعیت این است که مدل فعلی امنیت شهری در بسیاری از نقاط آمریکا دیگر جواب نمیدهد. اعتماد عمومی به پلیس در سالهای اخیر افت کرده و هزینههای مداخلات پرخشونت بیش از حد شده است. مدل پیشنهادی ممدانی یک بازتعریف اساسی است؛ شبیه انتقال از سیستمهای متمرکز قدیمی به شبکههای توزیعشده مدرن. اگر این مدل موفق شود، میتواند حتی فراتر از نیویورک به یک الگوی جدید حکمرانی شهری تبدیل شود؛ الگویی که امنیت را بیشتر یک محصول «درک انسان از انسان» میداند نه صرفاً نمایش قدرت.
شهرداری با ذهنیت گیک تکنولوژی!

لقب «خوره تکنولوژی» برای زهران ممدانی دقیق است، اما نه در معنای رایج کلمه. او شیفته خرید گجتهای عجیب و آخرین ترندهای دیجیتال نیست؛ بلکه شیفته طراحی سیاستهای تکنولوژیک است. ممدانی فناوری را یک نیروی خام و بیطرف نمیداند، بلکه آن را موتور تولید قدرت و تمرکز ثروت تعریف میکند و معتقد است این نیرو باید به شکلی مشخص و دقیق به سود شهروندان تنظیمگری شود.
فراتر از تصویر کلیشهای شهر هوشمند
برداشت ممدانی از شهر هوشمند محدود به حسگرها و تجمیع دادههای بزرگ نیست. او ساخت «کلانشهر هوشمند اقلیمی» را دنبال میکند؛ شهری که ریشههای هوشمندی را در پایداری، کربنزدایی و مالکیت جمعی انرژی میبیند. از توسعه گسترده زیرساخت شارژ خودروهای برقی تا بازطراحی کامل ساختمانها برای بهرهوری انرژی و حمایت از پروژههای انرژی تجدیدپذیر تحت مالکیت مردم، همه بخشی از پازل این آیندهنگری است.
در حوزه هوش مصنوعی نیز او موضعی محتاطانه اما عملگرایانه دارد. با وجودی که شفافیت کامل در جزئیات سیاستهای AI او وجود ندارد، اما عدم حمایت از توقف ۱۰ ساله توسعه AI نشان میدهد که او تکنولوژیستیز نیست. در عین حال حمایت جدیاش از لایحه «FAIR Business Practices Act» نشاندهنده تمرکزش بر حفاظت از مصرفکننده در برابر کلاهبرداریها، سوءاستفادههای دادهای و مدلهای اشتراکی پنهان است. از نگاه او، هوش مصنوعی باید ابزاری در خدمت حقوق مردم باشد، نه ابزاری برای بهرهکشی اقتصاد دیجیتال.
در مقابل اما منتقدان محافظهکار ادعا میکنند که مدلهای سوسیالیستی ممدانی محکوم به شکست هستند؛ همان خط فکری هایک که میگوید برنامهریز هیچگاه نمیتواند به اندازه بازار، با دانش غیرمتمرکز محلی هماهنگ شود. آنها حتی باور دارند که هوش مصنوعی هم قادر نیست مشکلاتی مانند تعیین نیازهای کوچک و لحظهای محلهها را حل کند؛ مثال سادهشان هم همین است: هیچ الگوریتمی دقیقاً نمیداند فردا محله برانکس به چند عدد نان شیرینی حلقوی نیاز دارد.
من فکر میکنم مناقشه بزرگ اینجا دقیقاً همان مناقشهای است که آینده سیاستگذاری تکنولوژی غرب را تعیین میکند. اینکه آیا فناوری همچنان باید در خنثینمایی ایدئولوژیک پنهان شود، یا باید صادقانه به عنوان یک ابزار سیاسی و ساختاری دیده شود؟ ممدانی نسخه دوم را انتخاب کرده؛ و همین انتخاب، او را از سیاستمداران لیبرال کلاسیک متمایز میکند. اگر نیویورک بتواند با مدل «پایداری-محور» و «حمایتمحور» ممدانی پیش برود، احتمال دارد که در آینده، «هوشمند بودن شهرها» نه بر پایه تراکم داده، بلکه بر اساس توانافزایی مردم تعریف شود.
تقابل آشکار ممدانی با امپراتوری تکنولوژی سیلیکونولی

نبرد اصلی زهران ممدانی در میدان تکنولوژی دقیقا از جایی آغاز شد که پای غولهای چند میلیارد دلاری سیلیکونولی به انتخابات ۲۰۲۵ باز شد. شرکتهایی مثل Uber، Airbnb و DoorDash با صرف میلیونها دلار وارد کارزار سیاسی شدند تا از پیروزی او جلوگیری کنند؛ چرا که او نمایندهی مدل سیاستگذاریای است که ظرفیت دارد «معماری قدرت اقتصادیشان» را به شکلی بنیادین محدود کند.
در این میان Airbnb با اختصاص بودجه ۵ میلیون دلاری در قالب کمیته اقدام سیاسی خود، شخص ممدانی را هدف مستقیم حملات و کمپینهای منفی قرار داد. دلیلش واضح بود: او صریح و بیتعارف با گسترش و تسهیل اجارههای کوتاهمدت مخالف است و این دقیقاً نقطهای است که به قلب مدل درآمدی Airbnb شلیک میکند. DoorDash نیز یک میلیون دلار برای حمایت از پلتفرم سیاسی رقیب او – اندرو کومو – هزینه کرد تا قدرت خودش را در بازار اقتصاد گیگ حفظ کند. اما ممدانی هم پاسخش کاملاً روشن است: او نه تنها تنظیمگری سفت و سخت روی اپلیکیشنهای تحویل را در دستورکارش دارد، بلکه دفاع از حقوق کارگران اقتصاد پلتفرمی را یکی از اصلیترین ستونهای عدالت دیجیتال میداند.
مسیر فکری و سیاستگذاری ممدانی در حوزه تکنولوژی نه در شیفتگی ابزار خلاصه میشود و نه در ترس از آن. او زمانی که در مجلس ایالتی حضور داشت قانونی را حمایت کرد که پلیس را از ایجاد حسابهای جعلی برای رصد و جاسوسی آنلاین منع کند؛ و همینطور از طرحهای گستردهای جهت فراهم کردن اینترنت عمومی، بهویژه برای افراد بیخانمان ساکن پناهگاهها، دفاع کرده است. برای او تکنولوژی زمانی ارزشمند است که در خدمت شهر، شهروند و عدالت باشد؛ نه در خدمت کنسرسیومهای انباشت سرمایه در کالیفرنیا.
این نبرد، فراتر از دعوای یک سیاستمدار با چند کمپانی است. این یک نبرد نمادین درباره این پرسش بنیادین است: «حق تصمیمگیری درباره آینده دیجیتال شهر، باید در اختیار چه کسی باشد؟» اگر سیلیکونولی بتواند با پول انتخابات را مهندسی کند، در واقع به جای مردم، الگوریتمها و سرمایهگذاران آینده را تعریف میکنند. جذابیت شخصیت ممدانی برای من همینجاست؛ او نه تکنولوژیستیز است و نه تکنوفان. او در پی بازتعریف نسبت قدرت و تکنولوژی است. بحث اصلی آینده شهرها این است: تکنولوژی باید در مالکیت مردم باشد، نه در مالکیت پلتفرمهایی که تنها با چند خط کد، قواعد زندگی یک شهر را تعیین میکنند.
نیویورک ۲۰۲۶؛ میدان آزمون واقعگرایی رادیکال ممدانی

از ابتدای ژانویه ۲۰۲۶، زهران ممدانی سکان هدایت یکی از پیچیدهترین، بزرگترین و اثرگذارترین کلانشهرهای آمریکا را در دست میگیرد. او در سخنرانی پیروزی خود اعلام کرد مردم نیویورک به او تفویض یک «ماموریت تغییر» دادهاند؛ مأموریتی که معنای آن نه اصلاحات جزیی، بلکه بازنویسی ساختار سیاست شهری و بازتعریف نسبت قدرت در بطن شهر است.
اما اکنون مرحله دشوار آغاز میشود؛ مرحلهای که یک کنشگر شورشی و یک سیاستمدار برهمزننده باید در قامت یک مدیر اجرایی ظاهر شود. ممدانی باید در برابر بوروکراسی غولآسای شهری، سیستم مالی والاستریت، امپراتوری املاک نیویورک و صنایع عظیم فناوری جهانی، راهی برای اجرای برنامههای پرهزینه و ساختارشکنانه خود پیدا کند. او در گفتوگو با مجله تایم، با صراحت آینده مطلوب خود را چنین توضیح داد: «سیاست باید قابل فهم باشد؛ باید بتوانید وقتی متعهد میشوید، بفهمید این سیاست چه تاثیری مستقیما روی زندگی شما خواهد گذاشت.»
پیروزی ممدانی در نیویورک یک تکانه سیاسی تمامعیار بود؛ اما برای دنیای فناوری، بیش از یک واقعه سیاسی، یک آزمایش تاریخی است: آیا میتوان همزمان هم از تکنولوژی برای دسترسی برابر، اینترنت عمومی و زیرساخت پایدار دفاع کرد، و هم پلتفرمهای انحصاری سیلیکونولی را زیر تیغ تنظیمگری و مهار قدرت اقتصادی قرار داد؟ نیویورکِ پس از ۲۰۲۶ قرار است آزمایشگاه اصلی این تضاد بنیادین باشد؛ تضادی که میتواند شکل آینده رابطه «تکنولوژی» و «دموکراسی شهری» را برای یک دهه پیش رو بازتعریف کند.
این موقعیت از نظر من مهمترین نقطهای است که آینده سیاسی-فناورانه آمریکا در آن تعیین میشود. اگر ممدانی بتواند میان عدالت اجتماعی، دسترسی برابر به تکنولوژی و محدودسازی غولهای پلتفرمی یک مدل پایدار مدیریتی بسازد، این الگو میتواند در دیگر شهرهای جهان نیز قابل تکرار شود. اما اگر شکست بخورد، این شکست بهانهای طلایی برای تداوم هژمونی سیلیکونولی خواهد بود. به نظرم ارزش تجربه نیویورک ممدانی نه فقط در سیاست شهری، بلکه در بازتعریف مفهوم «قدرت تکنولوژی» در عصر آینده نهفته است.
